loading...
حسرت دیدار
هستی بازدید : 19 جمعه 15 شهریور 1392 نظرات (0)

 

 

 

لبخـــندم را بریــدم

قــاب گــرفتم

بــه صـورتـم آویختــم !

حــالا بـا خیــال راحــت

هــر وقت   دلـــــم گـــرفت

 بغـــض ” مـیکنم  

هستی بازدید : 5 جمعه 15 شهریور 1392 نظرات (0)

دلتنگی را چگونه هجی کنم تا درک کنی ؟
چهار ستون بدنـم
زیر سنگینی اش
تا خورده است 
. . .

 

هستی بازدید : 16 جمعه 15 شهریور 1392 نظرات (0)

دلتنــگم
بــــرای
کســـانی
کـــه مـــدتهـــاست
بــــی آن کـــه بــــــــاشند
هـــر لــحظه زنــــــدگی شان کـــــرده ام
…!

هستی بازدید : 7 جمعه 15 شهریور 1392 نظرات (0)

ایـن روزهایم به "تـظاهرمیگـذرد  تـظاهر به بـی‌تـفاوتی، بـه بـی‌خیـالی، به اینـکه مهـم نیـست و چه سـخت مـی‌کاهد از جـانم این نمـایـش لعــنتی ...

هستی بازدید : 10 جمعه 15 شهریور 1392 نظرات (0)

بعضی وقتهــآ...

از شدت دلتنگیــــ ،


گریه که هیچ...!!! 

دلــــَت می خــوآهــَد ؛هــآی هــــآی بمیــــری
...!

هستی بازدید : 6 جمعه 15 شهریور 1392 نظرات (0)

،

باران میگرید

برای ما. می‌گرید،

و پاک می‌کند گذشته را.

تو سرنوشت‌ام بودی،

اکنون خیالی بیش نیستم.

امروز عکس‌ات را،

از روی دیوار برداشتم.

دیوار گریست،

من گریستم...

هستی بازدید : 6 جمعه 15 شهریور 1392 نظرات (0)

باید بازیگر شوم ، آرامش را بازی کنم ...

باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم ...

باز باید مواظب اشک هایم باشم ...

باز همان تظاهر همیشگی : " خوبم ... "

هستی بازدید : 22 جمعه 15 شهریور 1392 نظرات (0)

مرا به تختم ببندید و تنهایم بگذارید

هرچقدر هم نالیدم و فریاد زدم به سراغم نیایید....من دارم انهارا ترک می کنم

هستی بازدید : 9 جمعه 15 شهریور 1392 نظرات (0)

دیگر هیچ مزه اى دلچسب نخواهد بود من تمام حس چشاییم را روى لبانتان جا گذاشته ام  فرشته  های من

 

سخت است....


وقتی دستت به آنچه آرزو می کنی نمی رسد...


وقتی ضجه هایت را کسی نمی شنود...


وقتی گریه هایت را زیر باران کسی نمی بیند..


وقتی حقت را پایمال کرده اند ولی زورت نمی رسد..


وقتی پاره های تنت را ....


وقتی....

 

راستی شنیده ای مادران وقتی می میرند که احساس مادرانه شان را بگیرند!!! 

 

تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
دوباره تنها شده ام دوباره دلم هوای تو را کرده است خودکارم را از ابر پر میکنم و برایت از باران مینویسم میترسم روزی نتوانم بنویسم و دفترهایم خالی بمانند و حرفهای ناگفته ام هرگز به دنیا نیایند می ترسم نتوانم بنویسم و آخرین نامه ام در سکوتی محض بمیرد و تازه ترین شعرم به تو هدیه نشود .
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 29
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 69
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 14
  • بازدید ماه : 14
  • بازدید سال : 18
  • بازدید کلی : 768